برای ساخت خرمشهر باید از خدا کمک گرفت



خرمشهر را خدا آزاد کرد )) این جمله نورانی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بود که در فتح سرافرازانه خرمشهر صادر شد. و هنوز اگر با چشم دل به آن نگاه کنی و بیاندیشی همان طراوت و شادابی را که در روزهای ابتدایی داشت، با خود دارد. به راستی کاگر با نگاهی منصفانه به ماجرای عملیات بیت المقدس داشته باشیم، عمق و مغز این جمله را بهتر درک خواهیم کرد. من قصد آنرا ندارم که با تشریح و تبیین عملیات بیت المقدس و با دادن آمارهای از قبل منتشر شده، تکرار مکررات را اینجا بیاورم. زیرا هم در آن جایگاه نیستم که این کار از عهده ناتوانی چون من بر آید، و هم شایستگی آن را در خود نمی بینم. اما قصدم از این نوشته ادای دینی است که فکر میکنم باید به این شهر و مردم نجیب، مومن و سرافراز آن ادا کنم. و به گمانم بر عهده همه متفکران و قلم بدستان و هنرمندان متعهد این مرز و بوم است که با هر آنچه در اختیار دارند ندای مظلومیت این شهر و مردم آن را فریاد زنند.

بعد از گذشت 30 سال خرمشهر هنوز زخم عمیق ویرانه های بجا مانده از سالهای اسارت و جنگ را بر پیکر نحیف خود دارد. و تنها عمگسار و همدم آن همان مردم دوست داشتنی، صمیمی و باوفای خرمشهری هستند. تنها آنها هستند که با تمام وجود در کنار شهر زخمی خود مانده و به مداوای ویرانه های آن همت گماشته اند.

هم وطن من و عزیزان گرامی اگر شما امروز که 30 سال از آزاد سازی خرمشهر قهرمان میگذرد به آن سفری داشته باشی و به گوشه گوشه آن سری بزنی، محله هایی را خواهی دید که هنوز آثار آن دوران را بر پیکر خود دارند. و از آن عجیب تر اینکه در این ویرانه ها خانواده هایی هستند که شب را به صبح و صبح را به شب می آورند. این برای مسئولانی که صدای عدالت خواهی آنها گوش فلک را کرد کرده، همانند لکه ننگی می ماند. چگونه می توان این دوگانگی در حرف و عمل را توجیه کرد. آیا باید شعار عدلت خواهی آنها را باور کرد یا ویرانه های بجا مانده در این شهر را؟

برای اینکه شما عزیزان با گوشه ای از این کم بودها و نارسایی ها در این شهر آشنا بشوید توجه تان را به سخنان آیت الله نوری امام جمعه محترم خرمشهر که خود از جانبازان جنگ تحمیلی است جلب میکنم:

(( ... حاضر نشدیم برای آسایش مردم خرمشهر که دین خود را به اسلام و ایران ادا کردند، همتی به خرج دهیم و وضعیت آن شد که می بینیم. تداوم رنج ها و محنت های مردمی که پس از گذشت این همه سال (ربع قرن) از ازادی خرمشهر از اولیه های زندگی محروم هستند....چند بار باید این پروژه آب را افتتاح کنید. چند میلیارد برایش خرج نمایید. چقدر باید برای پروژه ای که مردم از آن نصیب نبردند پول پرداخت شود.... خیلی مهم است که ما مردم را راغب کنیم به زندگی در خرمشهر، با توجه به این که در وضعیت فعلی که دشمن در صدد این است که کمین کرده و ضربه ای بزند. خالی شدن خرمشهر ضرر سنگینی دارد، اینجا مرز است. در وضعیت فعلی باید مرزها از همه جای دیگر امنیت، آسایش و آرامش بیشتری داشته باشد. دقت کنیم در تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر و سابقه تاریخی معاصر خرمشهر این شهر مرزی چندین بار مورد حمله قرار گرفته است، پس باید وسایل زندگی و حداقل راحتی مردم در منطقه فراهم شود، نه این که مردم از اولیه های زندگی محروم باشند.... وی خطاب به رئیس جمهور گفتند: اید بفهمید همه قضیه آبرسانی به خرمشهر و آبادان که به شما گفتند دروغ بود، دروغ! عیب است برای رئیس جمهوری که این همه به او دروغ بگویند و متوجه نشود....البته ما استاندار و پیمانکارانش را مقصر اصلی این وضعیت می دانیم.... با این وضعیتی که استانداری و پیمانکارانش برای مردم به وجود آورده اند دیگر کسی رغبت به آمدن به خرمشهر را نمی کند. او بار دیگر به رئیس جمهور گفت: این خوش باوری ها را کنار بگذارید. این همه مرم دارند از اوضاع بد و استاندار و پیمانکارانش می نالند، به فکر مردم باشید. گروه هایی هستند که به عنوان مدیران پروازی، با دریافت حقوق های میلیونی که نصف روز هم کار نمی کنند، در منطقه حضور دارند. ))

شما تصور بفرمایید در آستانه سوم خرداد کدام مسئول میخواهد به این شهر رفته و سخنرانی کند!!! آیا دیگر با این همه که عنوان شد، جایی برای سخنرانی دوباره و وعده های دروغ می ماند. فقط در این روزها باید گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد و برای ساختن آن هم باید به خدا پناه آورد.

به یاد شهید مقداد جوانمرد زاده


مقداد نوجوانی کوچک اندام و ریز نقش بود. زرنگ بود و فرز. خوش زبان بود و شوخ. مهربان و باوفا. پیگیر بود و مصمم. خلاصه از همه صفات خوب انسانی بهره ای داشت. او متولد 1347 بود و یکسال از من بزرگتر. بچه اهواز منطقه کیان مسجد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود. من هم که منزلمان در کوی انقلاب بود و در مسجد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم. برای عملیات کربلای 4 با مقداد عازم شدیم. با سپاه حضرت محمد صلی الله علیه واله. به تهران رفتیم و در آن اجتماع باشکوه رزمندگان در استادیوم آزادی شرکت داشتیم. هنوز هم صحنه هایی از آن را در صدا و سیما نشان میدهد. جمعیتی نزدیک به 120 هزار نفر از رزمندگان داوطلب برای جنگ با دشمن. آن لحظات و صحنه ها بیاد ماندنی و فراموش نشدنی بوده و هستند. بعد از آن اعزام شدیم برای شرکت در عملیات. صبح عملیات کنار هم در کانال نشسته بودیم. که فریاد بچه ها بلند شد: عراقیها ریختند توی کانال. با فرمان عقب نشینی همه از کانال بیرون رفتیم. مقداد که جثه کوچکی داشت و به تنهایی نمی توانست از کانال خارچ شود را کمک کردم و از کانال بیرون فرستادم بعد هم خودم بدنبالش دویدم. در همان موقع امیر صالح زاده فرمانده گروهان را دیدم که در سینه تپه کوچکی پناه گرفته و با فریاد بچه ها را راهنمایی میکند که از کدام طرف بروند. مسیر طولانی بود و پر خطر. عراقی ها با ماشین های نفربر و اتوبوسهایی که از شهر برای انتقال نیرو آورده بودند، نیرو پیاده میکردند تا حلقه محاصره را کامل کنند. در همه مسیر مقداد جلوی من می دوید. در قسمتی از مسیر همه سینه خیز شدیم. و از بریدگی عبور کردیم. دیگر مقداد را ندیدم. گمان کردم جلوتر از من است. وقتی به رودخانه رسیدم هرچه سوال کردم و گشتم مقداد را ندیدم. گفتند تو برو اون هم حتما می آید. او آمد ولی سالها بعد. او آمد ولی فقط چند تکه استخوان. او را در بهشت شهدای اهواز به خاک سپردیم. چه شبی بود آن شب که درمسجد ابوالفضل علیه السلام اهواز برای وداع آخر در کنارش بودم.

اینها را گفتم که بگویم؛ هفته گذشته روز 5 شنبه مراسم بله برون همشیره بنده بود. از اهواز به اصفهان رفتم. اسم داماد را که سوال کردم پدرم گفت: مقداد. حالی بهم دست داد. شب که برای صحبت آمدند، در تمامی مدت حضور خانواده داماد، من سر به زیر انداخته بودم و تصویر مقداد را در مقابل خودم میدیدم. چندین بار نزدیک بود که گریه کنم، خودم را کنترل کردم. نمی دانم چی حکمتی داشت. ولی هر چه بود برای اینکه بار دیگر مقداد را در کنار خود و اینبار در خانواده خود میدیدم بسیار خوشحال بودم. جواب ما در آن شب مثبت بود. انشاالله این وصلت سر خواهد گرفت و برای همیشه مقداد را در کنار خودم احساس خواهم کرد. ((عجب شبی بود آن شب))
برای شادی ارواح شهداء علی الخصوص شهید مقداد جوانمرد زاده الفاتحه مع الصلواة